اعتراف عاشقانه


Avareh Marg Copyright © 1390 - 1394 All right reserved

 

بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده...

 

اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم باور نمیکنم اینک بی توام

 

کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری

 

کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی

 

تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ،  

 

تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...

 

کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم

 

در حسرت چشمهایت هستم ، 

 

چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد

 

بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده

 

در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ،

 

هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت...

 

کاش بودی و به بهانه هایت نیز راضی بودم ،

 

کاش بودی و من دیگر از سردی  نگاهت شاکی نبودم

 

هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو ،

 

هر چه خواستم فراموشت کنم همه را فراموش کردم جز تو ،

 

هر چه خواستم به خودم بگویم هیچگاه ندیدم تو را ،

 

چشمهایم را بستم و باز هم دیدم تو را ، هر چه خواستم دلم را آرام کنم ،

 

آرام نشد دلم و بیشتر بهانه تو را گرفت ، هر چه خواستم بگویم بی خیال ،

 

بی خیالت نشدم و به خیالت تا جایی که فکرش هم نمی کنی رفتم...

 

میخواستم با تنهایی کنار بیایم ، دلم با تنهایی کنار نیامد ،

 

میخواستم دلم را راضی کنم ، یاد تو باز هم به سراغم آمد ،

 

میخواستم از این دنیا دل بکنم ، دلم با من راه نیامد ...

 

بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست ، بدجور از نبودنت شاکیست ،

هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست....






http://up.ghalebgraph.ir/up/galebgraph/authors/hamidreza/Bahman94/3/10.png


27 / 9 / 1390 10:9 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

C†?êmê§